آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

اولین کاردستی آرشیدا

دخترم دیروز با کمک سارا و مهسا یک کاردستی خیلی قشنگ درست کرد که وقتی دیدم تعجب کردم با مقداری به زبون خودش رومنامه و چبس رازی و مکوا کاردستیش درست کرد. این هم عکساش. اسمش رو هم روش نوشته   ...
27 بهمن 1394

30 ماهگی و از پوشک گرفتن آرشیدا

خیلی این پروسه از جیش گرفتن آرشیدا ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود مدام می ترسیدم که توی خونه جیش کنه و تمام زندگیم کثیف بشه اما هر طوری بود باید به آرشیدا آموزش می دادم تا زودتر این کار انجام بشه چون هم دختر بچه بود و هم دیگه سنش مناسب این کار بود انصافاً هم خودش باهام خیلی همکاری کرد و خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم از جیش و پوشک گرفتمش هر دوساعت به خاطر اینکه دستم اومده بود که آرشیدا هر دو ساعت جیش می کنه در پوشک من پوشکش رو باز می کردم و دستشویی می بردمش البته براش پوشک شورتی گرفته بودم تا این کار راحتتر بشه دو روز بیشتر زمان نبرد تا آرشیدا دیگه تو پوشک شورتی جیش نکرد و هر بار جیش داشت می گفت جیش و من سریع می بردمش دستشویی و ...
20 بهمن 1394

شب یلدا

امشب شب به یاد ماندنی برای من شد و خیلی در کنار عزیزانم بهم خوش گذشت عمو جلال و مامانا و مامان صدیقه و سارا و مهسا و دنیا در کنار مامانی و بابایی مهربونم شب یلدای خوبی رو برام بوجود آوردند مامانی سفره شب یلدا رو خیلی با حوصله تزیین کرد و توش پر از خوراکی های خوب کرد که من خیلی دوست داشتم بهشون ناخنک بزنم. ...
30 آذر 1394

28 ماهگی

آرشیدا: مامان سییچ بده بریم مامان: سییچ چیه؟ مامانی آرشیدا : سییچ بزنم ماشین بره مامان: آهان منظورت سوئیچ ماشینه تازه فهمیدم بیا مامانی در را باز کن بشینیم تو ماشین حرکت کنیم آرشیدا سوئیچ رو می گیره و قفل در رو باز می کنه و می شینه جای راننده و سوئیچ رو در جاش قرار می ده و ماشین روشن می کنه و مامانی از تعجب شاخ در میاره یعنی بچه دو ساله می تونه ماشین روشن کنه مامان: وای خدایا باید خیلی حواسم جمع کنم شیطونک مامان اصلا توقع نداشتم ماشین بتونی روشن کنی آخه وورووجک چجوری یاد گرفتی. این اتفاق امروز برای مامانی و آرشیدا افتاد و مامانی فهمید که دختر کوچولوش استعداد شدید در رانندگی داره و این یک...
14 آذر 1394

تولد دو سالگی

امسال هم مثل پارسال تمام سعی خودم رو کردم که جشن با شکوهی به مناسبت تولدت برپا کنم و تصمیم گرفتم امسال تم تولدت کفشدوزک باشه و از کجا این تصمیم رو گرفتم وقتی بود که در کمدت یک لباس اسپانیایی که ماتی برات از اسپانیا آورده بود به همراه کفشش پیدا کردم که قرمز و مشکی بود و خیلی شبیه کفشدوزک بود  برای همین تم جشنت رو کفشدوزک انتخاب کردم و ریسه های کفشدوزکی رو هم خودم با کاغذ رنگی قرمز و مشکی و روبان درست کردم یکم زحمت داشت ولی خب ارزش تو دختر نازم داشت. عکس های نوزادی تا دو سالگی رو هم چاپ کردم و روی مقوای قرمز چسبوندم و با روبان به هم چسبوندم و اینطوری شد که ریسه های عکسهای ارشیدا هم آماده شد چون نقاشیم خیلی خوب نبود از عمو جلال خوا...
15 مرداد 1394

23 ماهگی - سفر شیراز و رفتن به عروسی

امسال هم سفر شیراز تو برناممون بود مثل پارسال و باز هم آرادی و سهیل هم بازی های من در این سفر بودند و بعلاوه می خواستیم بریم عروسی دختر خاله بابایی و همه خاله ها و دایی های بابایی رو می دیدم. من و آراد در حال قایم موشک بازی تو کمد قایم شده بودیم این عکس عمه ازم انداخت مثلا زست گرفتم من و آراد و بابا حسن باز همآب بازی در استخر و حیاط خونه خاله خدیجه در شیراز       ...
4 مرداد 1394

22 ماهگی و اولین سفر افجه

افجه منزل خاله پری بود و معمولا هر تعطیلی همه بچه هاش و فامیل دور هم اونجا جمع می شدند. افجه روستایی در لواسانه که خیلی هم خوش آب و هوا و سر سبزه کوهستانیه و پر از باغ های میوه و من که سفر اولم بود با مامان و بابا می رفتم خیلی بهم خوش گذشت و خیلی هم گیلاس و آلوچه خوردم و لذت بردم بهتون پیشنهاد میدم یه سفر برین اجه تا از طبیعت لذت ببرین . اینجا دشت هویجه که خیلی زیباست و البته پای کوه و ما با ماشین یه کوهنوردی هم کردیم و البته تا برسیم این بالا دل و روده مامان ی و بقیه اومد تو دهنشون چون دقیقا توی کوه بود و با ماشین تا بالا رفتیم من که هیجان زده بودم و با تعجب مناظر رو می دیدم و در اثر تکون ماشین داشت خوابم می برد . در حال سنگ اندا...
23 خرداد 1394

عکس های من و آراد در نطنز

خرداد ماه بود و من و مامانی تصمیم  داشتیم باز هم بریم نطنز یه تعطیلی چند روزه بود که به آخر هفته وصل می شد و مامانی راحت می تونست بیاد و احتیاج نداشت مرخصی بگیره نکته خوبش این بود که آراد هم در این سفر به ما ملحق می شد و بر خلاف من که بار چندمی بود نطنز می رفتم آراد اولین بارش بود و من براش حکم راهنما رو داشتم و چقدر هم به من و آراد خوش گذشت کلی بازی کردیم و جاهایی که بلد بودم بردمش تا ببینه براتون عکسهای این گردش خوب رو می ذارم تا ببینین و کیف کنین. من و آراد در قلعه جزن در حال گوجه سبز خوردن وای که چقدر هم ترش بود ولی من عاشق گوجه سبزم در حال آبتنی در استخرم تو حیاط خونه چقدر ...
19 خرداد 1394