آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

سیزده ماهگی و از شیر گرفتن آرشیدا

آخر شهریور بود و من قصد داشتم حالا که هوا داشت رو به خنکی می رفت آرشیدا رو کم کم ازشیر بگیرم. می دونستم که یکم زوده و همه می گفتن تا 5/1 سالگی باید شیر خورد ولی با توجه به اینکه سرکار می رفتم آرشیدا در طول روز شیر نمی خورد و شبها هم فقط از روی عادت چند تا مک می زد و می خوابید و شیر خوردن مکرر باعث می شد که دیگه غذا نخوره الان که 13 ماهش تموم شده و وارد 14 ماهگی شده شیر من به تنهایی جوابگوی نیازش نبود و باید فرصت برای خوردن غذا بیشتر پیدا می کرد. معمولا پزشکها توصیه می کنند که از یکسالگی به بعد کودک سر سفره پدر و مادر نشسته و از غذای آنها استفاده کند و به غیر از ادویه جات کودک مجاز به خوردن تمامی غذا ها و مزه ها می باشد آرشیدا هم بسیار مشت...
2 مهر 1393

سالگرد ازدواج مامان و بابا

ششمین سالگرد ازدواج مامان و بابا را با هم جشن گرفتیم یک کیک کوچیک و یک شام خوب در رستوران ساحل فرحزاد به همراه مامان صدیقه و عمه بهناز و دوست جونم آراد. من و مامانی قبل از رفتن به رستوران من و مامانی و بابایی من و مامانی و مامان صدیقه مامانی و عمه بهناز و آراد و من از عکس جا موندم ...
24 مرداد 1393

تولد یکسالگی

یک سال گذشت و چقدر زود مثل نسیمی که می وزه و میره 1 سال از عمر آرشیدای نازمون سپری شد. غنچه زیبای زندگی ما همچنان با طراوت به باغچه زندگیمون زیبایی و لذت می بخشید. در تدارک جشن یکسالگی دخترم هستیم، تمام مقدمات رو آماده کردیم دوست دارم اولین سال زندگی دخترمون در دفتر خاطرات کودکیش خوش ثبت بشه و شب خاطره انگیزی رو برای هممون رقم بزنه . خونه رو با کمک عمه بهناز و عمو رضا تزیین کردیم و سفارش کیک و صندلی رو هم از قبل داده بودم و میهمانها رو هم دعوت کردم. هم  جنین عکاس گرفته بودم تا از این شب قشنگ عکس های قشنگ هم بگیره و تمامی لحظات تولدت رو با زیبایی رنگ خاطره بده . مقداری هم گیفت برای بچه ها گرفته بودم جعبه هایی که توش یه عئدد قاب عکس...
17 مرداد 1393

بالا خره آرشیدا راه افتاد

امروز آرشیدا در آستانه یک سالگی به سر می بره و تونست با تمرین چند قدمی برداره البته زود خسته می شد و خودش مینداخت زمین  فکر کنم تا روز تولدش که 10 روز دیگست خوب راه بره. اولین قدمهای دخترم برای من و باباش خیلی خوشحال کنندست.از طرفی وقتی راه میفتاد شیطنتش هم بیشتر می شد و دیگه بیشتر باید مراقب میبودیم تا اتفاقی نیفته. افعال نکن و دست نزن - ننداز و پرت نکن همه افعال منفی هستند که نباید بکار می بردیم چون کودک تا دو سال معنی افعال منفی رو متوجه نمی شه و تمامی این افعال رو مثبت قلمداد می کنه سعی می کردم اگه آرشیدا سمت چیز خطر ناکی می رفت حواسش رو پرت کنم چون به محض اینکه می گفتم پرت نکن با تمام قدرت اونو پرت می کرد.آرشیدا خوب غذ...
9 مرداد 1393

11 ماهگی

امروز 24 تیر ماه و آرشیدا 11 ماهگی رو به پایان رسونده و وارد 12 ماهگی شد این دوران برای من به عنوان یک مادر مثل برق گذشت به قول عمه فاطمه دختر شب بزرگ می شه و تو بزرگ شدنش رو نمی بینی و تا چشم بهم می زنی می بینی دخترت قد کشیده و رشد کرده. احساس می کنم که 9 ماه اول زندگی دخترم برای من بهتر سپری شد چون در خونه بودم و شبانه روز رو با آرشیدای گلم می گذروندم و تمام وقتم رو صرف بزرگ کردن و نگهداری از آرشیدا می شد اما بعد از 9 ماهگی که سرکار رفتم فقط عصر ها رو با دخترم می گذروندم و البته سعی می کردم کمبود صبح رو براش جبران کنم ولی باز هم راضیم نمی کرد .آرشیدا دختر زرنگ و با هوشیه و هر چیزی رو که یکبار بهش یاد می دی زود می گیره و انجام م...
16 تير 1393

10 ماهگی

وزن: 5/9 کیلو گرم  - قد: 73 سانتی متر. 300 گرم به نسبت ماه یش کم کرده بودی که به خاطر مریض شدنت بود و چون دندونهای  بالا  رو در آورده بودی هم غذا کم می خوردی و هم تب داشتی مثل مروارید دندونهات می درخشید البته من چون بهت ویتامین می دادم زود به بهبودی می رسیدی و حالت خوب می شد البته قدت هم به نسبت سنت 1 سانتی متر کم بود که با خوردن همین ویتا مین ها خدا رو شکر جبران شد این اولین باری بود که اینجوری مریض می شدی و من که تجربه نداشتم خیلی از ناراحتی تو ناراحت می شدم .اما خدا رو شکر زود خوب شدی و مثل قبل شیطونیات شروع کردی. نسبت به همه چیز کنجکاو بودی و هر روز درهای کابینت رو باز می کردی و می بستی و هر چیزی که توشو...
25 خرداد 1393