آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

22 ماهگی و اولین سفر افجه

افجه منزل خاله پری بود و معمولا هر تعطیلی همه بچه هاش و فامیل دور هم اونجا جمع می شدند. افجه روستایی در لواسانه که خیلی هم خوش آب و هوا و سر سبزه کوهستانیه و پر از باغ های میوه و من که سفر اولم بود با مامان و بابا می رفتم خیلی بهم خوش گذشت و خیلی هم گیلاس و آلوچه خوردم و لذت بردم بهتون پیشنهاد میدم یه سفر برین اجه تا از طبیعت لذت ببرین . اینجا دشت هویجه که خیلی زیباست و البته پای کوه و ما با ماشین یه کوهنوردی هم کردیم و البته تا برسیم این بالا دل و روده مامان ی و بقیه اومد تو دهنشون چون دقیقا توی کوه بود و با ماشین تا بالا رفتیم من که هیجان زده بودم و با تعجب مناظر رو می دیدم و در اثر تکون ماشین داشت خوابم می برد . در حال سنگ اندا...
23 خرداد 1394

عکس های من و آراد در نطنز

خرداد ماه بود و من و مامانی تصمیم  داشتیم باز هم بریم نطنز یه تعطیلی چند روزه بود که به آخر هفته وصل می شد و مامانی راحت می تونست بیاد و احتیاج نداشت مرخصی بگیره نکته خوبش این بود که آراد هم در این سفر به ما ملحق می شد و بر خلاف من که بار چندمی بود نطنز می رفتم آراد اولین بارش بود و من براش حکم راهنما رو داشتم و چقدر هم به من و آراد خوش گذشت کلی بازی کردیم و جاهایی که بلد بودم بردمش تا ببینه براتون عکسهای این گردش خوب رو می ذارم تا ببینین و کیف کنین. من و آراد در قلعه جزن در حال گوجه سبز خوردن وای که چقدر هم ترش بود ولی من عاشق گوجه سبزم در حال آبتنی در استخرم تو حیاط خونه چقدر ...
19 خرداد 1394

21 ماهگی واولین سفر جزیره کیش

 21 ماهم تمام شد و وارد 22 ماهگی شدم و مصادف بود با سفر کیش که اولین سفرم بود و هم چنین اولین باری بود که سوار هواپیما می شدم و به هتل می رفتم درسته که هوا این وقت سال اینجا گرمه ولی برای من که اهل آب بازی و تفریحات آبی هستم و ماشین سواری و دویدن در فضای بزرگ و آزاد خیلی هم دلچسب و خوب هست و هر روز من به بازی و تفریح کنار بابایی و مامانی در سفر 3 روزه کیش گذشت خیلی بهمون خوش گذشت و از اینکه کم بود و زود گذشت دلمون گرفته بود امیدوارم مامانی و بابایی بازم منو بیارن کیش. هتل شایگان (کیش)  رستوران هتل در حال صبحانه خوردن رستوران شبهای کیش که کنسرت هم بود و چقدر به ما در این شب خوش گذشت   ...
20 ارديبهشت 1394

روز پدر

بابایی خوبم روزت مبارک می بوسمت و از خدا خواستم همیشه پیشم باشی ماچ ماچ .... مامانی خوبم من و آراد رو شبیه گربه کرد و بعدش همگی به افتخار این روز رفتیم پارک و یک شام خوشمزه نوش جان کردیم روزت مبارک ...
12 ارديبهشت 1394

20 ماهگی

دیگه حرف می زدم و هر روز کلمات بیشتری را به زبان میاوردم فکر کنم 50 کلمه می گفتم همه علایم و رشد جسمی و ذهنی من هم خوب بود و بسیار شیطون بودم تا جایی که به قول مامان شیدا دیواره راست رو بالا می رفتم . دوست داشتم همه چیز رو کشف کنم و خیلی کنجکاو بودم و علاقه مند بازی وقتی پارک می رفتم تاب سواری رو از سرسره بیشتر دوست داشتم و توپ بازی رو به عروسک بازی ترجیح می دادم و هر جا دو نفر یا چند نفر در حال بازی فوتبال بودند من می رفتم و توپشونو به زور بر میداشتم و بازیشون رو بهم می ریختم. وقتی بادکنک می دیدم دیوونه میشدم در مورد بستنی هم همینطور. دوست داشتم از بلندی بالا برم و اسباب بازیهام خراب کنم . مامانم رو دوست داشتم و حرفش گوش می دادم. یه ارگ کو...
5 ارديبهشت 1394

روز مادر

روز مادر امسال مصادف شد با رفتن ماتی و امشب ماتی بر می گشت آمریکا چقدر دلگیر بود امشب و مامانیم خیلی ناراحت بود و دلگیر ولی من هنوز کوچولو بودم و معنی رفتن رو نمی فهمیدم. مامانی می گه مسافر اومدن خوبی داره و رفتن بدی. من که سر در نمیارم ولی هر چی هست ماتی بره دلم براش تنگ می شه. مامانا خیلی خوبن کاش همیشه باشن. . مامانی خوبم روزت مبارک ...
20 فروردين 1394