آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

تعیین جنسیت

سلام عسل مامان دوست دارم تمام احساسم رو تو این وبلاگ بهت بگم .بگم که چقدر دوست دارم و از بودنت لذت می برم . امروز رفتم سونوگرافی و دکتر بهم گفت که جنین دختره و من و بابایی اونقدر خوشحال شدیم که خوشحالیمون قابل وصف نیست قدت 10cm و وزنت 100 گرم بود وای که چقدر کوچولو بودی .خیلی حس خوبیه که تو موجودی زنده رو تو بطن وجودت پرورش بدی و هر بار که تکون می خوره درک کنی که حیات هست و زندگی جریان داره .همه چیزت تو معاینه خوب و طبیعی بود و خدا رو شکر سالم و شیطون بودی و مامانی هم دیگه حالت تهوع نداشت و انرژی از دست رفته در ماههای اول برگشته بود.فقط منتظر بودم تا زودتر تو بغل بگیرمت.خدایا از این همه حس خوب و لطف زیاد سپاسگذارم. ...
16 اسفند 1391

خاطرات دوران جنینی

سلام.   من قراره تمام خاطرات دوران جنینی را تا تولد بازگو کنم اما چون هنوز زبان گفتن ندارم مامانم زحمت می کشه و از زبان مادرم خاطراتم رو تعریف می کنم.تازه 4 هفتم بود که مامانی فهمید منو بارداره و کلی مامانی و بابایی خوشحال شدن و شادی کردن. من اما هیچ احساسی نداشتم چون هن و ز خیلی خیلی کوچک بودم شاید اندازه سر سوزن اما کم کم داشت زندگیم در رحم مامان شکل می گرفت. هنوز ارتباطی با مامانم حس نمی کردم و مامانم هم هیچ حسی نسبت به من نداشت.من در فضایی آبکی رشد می کردم . 6 هفته و 4 روزم که شد مامان رفت سونوگرافی تا از بودنم مطمئن بشه قلب کوچکم در حال زدن بود و ضربان داشت سن واقعیم هم 5 هفته و 4 روز بود وای که چقدر مامانی ...
11 دی 1391