آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

سه روزگی آرشیدا

بعد از سه روز دکتر امروز رو بهم توصیه کرده بود که حتما حمام کنم و بدلیل داشتن بخیه تا قبل از سه روز اجازه نداشتم خودم و آرشیدا حموم کردیم و اینگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد و احساس شادابی کردم دیگه درد و سوزش هم نداشتم و همینجا جا داره از دکتر خوبم خانم امین زاده تشکر کنم که اینقدر دستش خوب بود که به جز شب اول که انگار زانوم رو به چونم دوخته بودن و شب دوم دیگه دردی نداشته و راحت بودم فقط دوست داشتم بخوابم و استراحت کنم انگار یکسال بود نخوابیده بودم و هنوز بدنم کوفته بود امروز شیرم هم اومد و من خیلی خوشحال بودم که می تونم نوزادم رو سیر کنم البته تا قبل از اومدن شیرم عمه بهناز زحمت می کشید و بهت شیر میداد و تو کوچولوی ناز هم از همون ر...
23 مرداد 1392

تغییراتی که در بدن بعد از زایمان صورت می گیرد

تغییرات در ساختاربدن بعد از زایمان . الان رحم از بچه خالی شده و جفت و کیسه آب هم که  بیرون آمده اند و الان رحم حول و حوش ناف هست تقریبا مثل هفته های 22 و23 بارداری. ولی مثل یک بادکنک  خالیه و هنوز توی شکم است و اگر شما طولانی مدت در جهت جاذبه زمین قرار بگیرید این بادکنک خالی امکان داره بیفتاد و درست سر جایش ( یعنی روی مثانه) قرار نگیرد. و وقتی  رحم سر جایش درست قرار نگیرد مثانه درست به جای خود بر نمی گردد و همینطور راست روده و از اینجاست که عوارض شروع می شود. یعنی بی اختیاری ادراری، درد، احساس سنگینی در قسمت پایین شکم. پس خانمی که زایمان کرد: 1- اگر زایمان طبیعی بوده، پس هوشیار است، به محض اینکه وارد ریکاوری...
22 مرداد 1392

آخرین سونو گرافی

امروز من و مامان ماتی رفتیم سونوگرافی دم خونه تا سونو بیو فیزیکال که دکتر نوشته بود را انجام بدیم دکتر بعد از معاینه گفت همه چی خوبه و قدت49 و وزنت 750/2 بود وضعیتت سفالیک و 37 هفته از عمر جنینیت میگذشت و دکتر می گفت دخترتون خیلی با حجب و حیاست و سرش پایینه و من بازم خوشحال از اینکه تو سالم و سر حالی .دکتر امین زاده چون می خواستم طبیعی زایمان کنم بهم سه هفته دیگه وقت زایمان داده بود ومن که تا الان برام مثل برق گذشته بود این 3 هفته احساس می کردم خیلی طولانی خواهد گذشت دوست داشتم زودتر صورت ماهت می دیدم و همه چیز اون جور که دوست دارم پیش بره. وزنت در سونو گرافی کم بود ولی هنوز جا داشتی و تا سه هفته دیگه روزی 30 گرم وزنت میرفت بالا و احتمالا تا...
6 مرداد 1392

آمدن مامان ماتی به ایران

1392/4/25 مامان ماتی اومد ایران و کلی وسایل قشنگ برای دخترنازم آورده بود دوتا چمدون پر از لباس و وسایل نوزاد و از همه اینها که بگذریم ورودش به ایران چقدر باعث دلگرمی من شد ماه آخر بارداری بودم و خیلی خسته و حساس شده بودم وجود مادرم باعث تازگی و شادیم شد واقعا احتیاج داشتم که این روزهای آخر مامان کنارم باشه و همینطور هم شد.همین روزها بود که با کمک مامان و خاله منیر اتاق دخترم رو چیدیم به نظرم هیچی کم نداشت و همه چیز رو گرفته بودم و فقط بی صبرانه منتظر تولد مسافر کوچولومون بودیم. این هم عکسهایی از وسایل و اتاق دخترم. ...
26 تير 1392