این اولین سفرم به مشهد همراه مامان و بابا ومامان ماتی و خاله منیر بود خیلی بهم خوش گذشت و از امام رضا خواستم تا مشکلات کاری بابام حل شه و خدا به هممون سلامتی بده.
تولدم امسالم رو پرنسس انتخاب کردم چون شخصیت کارتونیش رو دوست داشتم و با کمک مامانم همه رو تزیین کردیم و سور و سات یک تولد حسابی رو فراهم کردیم شب خوبی داشتیم و من هم دوچرخه و اسکوتر و قصر فروزن و خیلی اسباب بازیهای قشنگ کادو گرفتم.
بعد از دو روز خستگی رسیدیم ایران و بعد از شش ماه بابا حسام آرشیدا رو دید و دیدارها تازه شد چقدر روزهای آخر آرشیدا بهونه باباش می گرفت آراد هم به استقبالش اومده بود و دوباره شیطنتهای کودکیشون از سر گرفته می شد. اولین باری بود که شش ماه از ایران و خانواده دور بودم هممون دلتنگ بودیم و مشتاق دیدار. واقعا برای برگهای درختها هم دلم تنگ شده بود فکر نمی کردم اینقدر ارق ملی داشته باشم.