آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

20 ماهگی

1394/2/5 11:20
نویسنده : شیدا و حسام
144 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه حرف می زدم و هر روز کلمات بیشتری را به زبان میاوردم فکر کنم 50 کلمه می گفتم همه علایم و رشد جسمی و ذهنی من هم خوب بود و بسیار شیطون بودم تا جایی که به قول مامان شیدا دیواره راست رو بالا می رفتم . دوست داشتم همه چیز رو کشف کنم و خیلی کنجکاو بودم و علاقه مند بازی وقتی پارک می رفتم تاب سواری رو از سرسره بیشتر دوست داشتم و توپ بازی رو به عروسک بازی ترجیح می دادم و هر جا دو نفر یا چند نفر در حال بازی فوتبال بودند من می رفتم و توپشونو به زور بر میداشتم و بازیشون رو بهم می ریختم. وقتی بادکنک می دیدم دیوونه میشدم در مورد بستنی هم همینطور. دوست داشتم از بلندی بالا برم و اسباب بازیهام خراب کنم . مامانم رو دوست داشتم و حرفش گوش می دادم. یه ارگ کوچولو داشتم که علاق به در آوردن صداش داشتم و می شد گفت استعداد موسیقیم بد نبود.

یه روز خوب در پارک ایران زمین

من و مامانی

آب بازی در پارک آپادانا

آرشیدا علاقه داشت مدام کشو رو باز می کرد و می نشست داخلش و این یه بازی بود که آرشیدا روزی چند بار تکرارش می کرد

 

وقتی رژلب مامانی بیچاره توسط آرشیدا منهدم می شه اینقدر قیافش خنده دار شده بود که دلم نیومد عکس ازش نگیرم

بعدش بردمش حموم و یک آب بازی جانانه کرد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)