آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

سیزده ماهگی و از شیر گرفتن آرشیدا

1393/7/2 15:53
نویسنده : شیدا و حسام
110 بازدید
اشتراک گذاری

آخر شهریور بود و من قصد داشتم حالا که هوا داشت رو به خنکی می رفت آرشیدا رو کم کم ازشیر بگیرم. می دونستم که یکم زوده و همه می گفتن تا 5/1 سالگی باید شیر خورد ولی با توجه به اینکه سرکار می رفتم آرشیدا در طول روز شیر نمی خورد و شبها هم فقط از روی عادت چند تا مک می زد و می خوابید و شیر خوردن مکرر باعث می شد که دیگه غذا نخوره الان که 13 ماهش تموم شده و وارد 14 ماهگی شده شیر من به تنهایی جوابگوی نیازش نبود و باید فرصت برای خوردن غذا بیشتر پیدا می کرد. معمولا پزشکها توصیه می کنند که از یکسالگی به بعد کودک سر سفره پدر و مادر نشسته و از غذای آنها استفاده کند و به غیر از ادویه جات کودک مجاز به خوردن تمامی غذا ها و مزه ها می باشد آرشیدا هم بسیار مشتاق برای بودن کنار ما موقع غذا خوردن بود . برای گرفتن شیر مامان صدیقه رو هم با خودمون به نطنز بردیم تا اونجا به دلیل هوای خوب و اکسیژن کافی و طبیعت زیباف راحتتر آرشیدا رو از شیر بگیرم . جزن چون پر از باغ و درخت بود و فضای بازی داشت این حسن رو داشت که وقتی آرشیدا بهونه می گیره می تونستیم ببریمش بیرون و سرش رو گرم کنیم و بدلیل اکسیژن زاد آرشیدا خواب خوبی هم اونجا داشت. چهار شنبه شب اولین شبی بود که آرشیدا شیرم را نخورد البته چون از قطره آهن متنفر بود کمی به سینهام قطره آهن زدم تا وقتی می خوره بدش بیاد و البته تهثیر خوبی هم داشت و آرشیدا دیگه سینه نگرفت ولی بیتابیهاش از روی عادت دو شبی ادامه داشت و شبها هم کنار مامان صدیقه می خوابید تا بوی من و سوسه اش نکنه و البته انصافا هم زیاد نق نزد و شب اول و دوم به همین وضع گذشت ولی آرشیدا چون شرطی شده بود و عصرها موقع اومدن من از اداره شیر می خورد دقیقا عصر که می شد شروع به بهانه گیری می کرد و ما هم بیرون می بردیمش و یه جوری حواسش رو پرت می کردیم. از همه جالبتر این بود که من بیشتر عادت کرده بودم به شیر دادن به آرشیدا و اینقدر این موضوع اذیتم می کرد که دلم طاقت نمیاورد و دوست داشتم بازم شیر بدم ولی خودم کنترل می کردم مخصوصا وقتی که سینه ام رگ می کرد و از درد سینه به خودم می پیچیدم و البته این درد و سفت شدن سینه هام تا 10 روز ادامه داشت و بعد از 10 روز به مرور کم و کمتر شد از اینکه شیرم رو ازش دریغ می کردم عذاب وجدان داشتم ولی عزیز دلم چاره ای نبود اینقدر سینه هام درد می گرفت که من روز 4 مجبور شدم شیرم رو بدوشم و تا 4 روز هم توی شیشه شیرم رو می ریختم و بهش می دادم و البته این برای هر دوی ما بهتر می شد و باعث میشد تا وابستگیمون کمتر بشه و وقتی من میرم سر کار آرشیدا کمتر اذیت بشه و مستقل تر عمل کنه تا 10 روز بهانه گیریهای شب و غروب رو داشت اما بعد از 10 روز حتی شبها هم برای خوردن شیر بیدار نمی شد و تا صبح راحت می خوابید..

آرشیدای نازم مامان رو به خاطراینکه بهت سخت گرفتم ببخش. عزیز دلم وقتی بزرگتر شی می فهمی که مامان و بابا هر قدمی که بر می دارند و هر تصمیمی که می گیرند هر چند سخت برای صلاح و خوشبختی و سعادت توست خداوند همیشه نگهدار و پشتیبان تو باشد.

کلماتی که آرشیدا تا الان به زبون میاره:

گل= گل ، دَدَ = دَدَ ، آد= آراد ، هم= غذا ، آپ = بگیر ، تاپ = تاپ بازی ، آب ، جیز ، نه ، دا = (بله، آره ) ، آهان ( بله- آره )، نی = نیست ، بی = بیا ، پیش= پیشی همون گربه)

حرکاتی که در این سن انجام می دهد:

بای بای کردن، در زدن با دست ، بوس کردن ، انگشت اشاره را به معنی دست نزن تکان می دهد ، گاز گرفتن ، صدا کردن مامان و بابا با اسم کوچک ، رقصیدن ، دادن و گرفتن ، فوت کردن شمع و غذا وقتی داغه ، بو کشیدن و تشخیص بو

رفتارهایی را که می شناسد:

خنده و گریه را تشخیص می دهد و ادایش را در می آورد - وقتی برایش کتاب می خوانی به خوبی گوش می دهد - برای به کرسی نشاندن حرفش و رسیدن به خواستش از گریه کردن استفاده می کند و گاهی لجبازی می کند که این رفتار به اقتضای سنش طبیعیست چون لجبازی رو شناخته و در حال تجربست که البته من و بابا پاسخی به این رفتار نداده و نمی گذاریم برایش عادت و سلاح شود و نسبت به رفتارش بی تفاوت هستیم - کشیدن مو و چنگ زدن و با دست به صورت زدن که این رفتار هم بوسیله ما کنترل می شود وو سعی می کنیم عکس العمل خشمگینانه از خود نشان ندهیم و به آرامی آرشیدا رو متوجه رفتارش می کنیم با اخم کردن و تغییر حالت صورتمون بهش می فهمانیم که کار اشتباهی کرده  - جیغ زدن که چون نمی تونه خوب حرف بزنه با جیغ منظورش رو بیان می کنه - دست زدن و کف زدن.

بالکن خونه خاله منیر نطنز

بعد از حموم

در حال آب بازی کردن

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)