آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

گو دبای پارتی مامان شیدا و آرشیدا

دیشب به مناسبت سفر آمریکا که قرار بود 16 بهمن بریم یک میهمانی خانوادگی تو خونمون برگزار کردیم و همه فامیل برای بدر قه و خداحافظی به این میهمونی دعوت شدن و الان که دارم این مطلب رو می نویسم اخبار تلویزیون خبر آتش سوزی ساختما   پلاسکو در تهران و کشته شدن ده ها آتش نشان را داد که بسیار متاثر شدم چون ساختمان پلاسکو یکی از قدیمی ترین و زیباترین ساختمانهای تهران بود و قدمتش نزدیک به پنچاه و پنج سال بود این یکی از غم انگیز ترین اتفاقاتی بود که در سال 95 اتفاق افتاد مصادف با سه سال و نیم بودن آرشیدا دیشب هم برای من و آرشیدا شب غمگینی بود چون دلمون برای همه تنگ می شد و مدت زیادی قرار بود از دوستان و فامیل دور باشیم و یک زندگی جدید در یک کشو...
30 دی 1395

تولد سه سالگی

در یک چشم به هم زدن دخترم سه سالش شد و تولدی بهتر از پارسال و قشنگتر از پارسال برایش گرفتیم تم تولدش زنبور عسل بود که بازم مثل پارسال عمو جلال زحمت درست کردن تزیینات رو کشید و بقیه هم در برگزاری جشن خیلی بهمون کمک کردن. تزئینات سالن . روزنامه دیواری خاطرات 2 تا 3 سالگی میز شام و اردو آرشیدا و دوستاش   کیک تولد زنبوری       ...
27 شهريور 1395

اولین کاردستی آرشیدا

دخترم دیروز با کمک سارا و مهسا یک کاردستی خیلی قشنگ درست کرد که وقتی دیدم تعجب کردم با مقداری به زبون خودش رومنامه و چبس رازی و مکوا کاردستیش درست کرد. این هم عکساش. اسمش رو هم روش نوشته   ...
27 بهمن 1394

30 ماهگی و از پوشک گرفتن آرشیدا

خیلی این پروسه از جیش گرفتن آرشیدا ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود مدام می ترسیدم که توی خونه جیش کنه و تمام زندگیم کثیف بشه اما هر طوری بود باید به آرشیدا آموزش می دادم تا زودتر این کار انجام بشه چون هم دختر بچه بود و هم دیگه سنش مناسب این کار بود انصافاً هم خودش باهام خیلی همکاری کرد و خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم از جیش و پوشک گرفتمش هر دوساعت به خاطر اینکه دستم اومده بود که آرشیدا هر دو ساعت جیش می کنه در پوشک من پوشکش رو باز می کردم و دستشویی می بردمش البته براش پوشک شورتی گرفته بودم تا این کار راحتتر بشه دو روز بیشتر زمان نبرد تا آرشیدا دیگه تو پوشک شورتی جیش نکرد و هر بار جیش داشت می گفت جیش و من سریع می بردمش دستشویی و ...
20 بهمن 1394

شب یلدا

امشب شب به یاد ماندنی برای من شد و خیلی در کنار عزیزانم بهم خوش گذشت عمو جلال و مامانا و مامان صدیقه و سارا و مهسا و دنیا در کنار مامانی و بابایی مهربونم شب یلدای خوبی رو برام بوجود آوردند مامانی سفره شب یلدا رو خیلی با حوصله تزیین کرد و توش پر از خوراکی های خوب کرد که من خیلی دوست داشتم بهشون ناخنک بزنم. ...
30 آذر 1394

28 ماهگی

آرشیدا: مامان سییچ بده بریم مامان: سییچ چیه؟ مامانی آرشیدا : سییچ بزنم ماشین بره مامان: آهان منظورت سوئیچ ماشینه تازه فهمیدم بیا مامانی در را باز کن بشینیم تو ماشین حرکت کنیم آرشیدا سوئیچ رو می گیره و قفل در رو باز می کنه و می شینه جای راننده و سوئیچ رو در جاش قرار می ده و ماشین روشن می کنه و مامانی از تعجب شاخ در میاره یعنی بچه دو ساله می تونه ماشین روشن کنه مامان: وای خدایا باید خیلی حواسم جمع کنم شیطونک مامان اصلا توقع نداشتم ماشین بتونی روشن کنی آخه وورووجک چجوری یاد گرفتی. این اتفاق امروز برای مامانی و آرشیدا افتاد و مامانی فهمید که دختر کوچولوش استعداد شدید در رانندگی داره و این یک...
14 آذر 1394

تولد دو سالگی

امسال هم مثل پارسال تمام سعی خودم رو کردم که جشن با شکوهی به مناسبت تولدت برپا کنم و تصمیم گرفتم امسال تم تولدت کفشدوزک باشه و از کجا این تصمیم رو گرفتم وقتی بود که در کمدت یک لباس اسپانیایی که ماتی برات از اسپانیا آورده بود به همراه کفشش پیدا کردم که قرمز و مشکی بود و خیلی شبیه کفشدوزک بود  برای همین تم جشنت رو کفشدوزک انتخاب کردم و ریسه های کفشدوزکی رو هم خودم با کاغذ رنگی قرمز و مشکی و روبان درست کردم یکم زحمت داشت ولی خب ارزش تو دختر نازم داشت. عکس های نوزادی تا دو سالگی رو هم چاپ کردم و روی مقوای قرمز چسبوندم و با روبان به هم چسبوندم و اینطوری شد که ریسه های عکسهای ارشیدا هم آماده شد چون نقاشیم خیلی خوب نبود از عمو جلال خوا...
15 مرداد 1394