40 روزگی
قرار شد بریم نطنز و 40 روزگیم اونجا به در کنم این اولین سفر عمرم بود هوا بسیار خوب و عالی بود و در تمام طول سفر من تو ماشین خواب بودم و مامان ماتی مدام مراقبم بود همه خاله ها و دایی ها اونجا جمع بودند دایی داوود و دایی حسین _ فاطمه و ابوالفضل و دنیا و اردشیر هم پیش من بودند و هر روز باهام بازی میکردند.مامان ماتی حمومم داد .قدیمیا میگفتند وقتی 40 روز از عمر نوزاد می گذره دیگه تمام برنامه های نوزاد حالت عادی پیدا می کنه و خواب و خوراک نوزاد خوب میشه و برنامه میگیره دیگه شبها راحت می خوابه و روزها آرامتره .عزیز دلم داری کم کم بزرگ میشی و من از بزرگ شدنت لذت می برم. واقعا مامان ماتی هم برات خیلی زحمت کشیده و اگر نبود من از پس نگهداری تو ب...
نویسنده :
شیدا و حسام
1:21