آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

40 روزگی

قرار شد بریم نطنز و 40 روزگیم اونجا به در کنم این اولین سفر عمرم بود هوا بسیار خوب و عالی بود و در تمام طول سفر من تو ماشین خواب بودم و مامان ماتی مدام مراقبم بود همه خاله ها و دایی ها اونجا جمع بودند دایی داوود و دایی حسین _ فاطمه و ابوالفضل و دنیا و اردشیر هم پیش من بودند و هر روز باهام بازی میکردند.مامان ماتی حمومم داد .قدیمیا میگفتند وقتی 40 روز از عمر نوزاد می گذره دیگه تمام برنامه های نوزاد حالت عادی پیدا می کنه و خواب و خوراک  نوزاد خوب میشه و برنامه میگیره دیگه شبها راحت می خوابه و روزها آرامتره .عزیز دلم داری کم کم بزرگ میشی و من از بزرگ شدنت لذت می برم. واقعا مامان ماتی هم برات خیلی زحمت کشیده و اگر نبود من از پس نگهداری تو ب...
28 شهريور 1392

یک ماهگی

دکتر برای آرشیدا کوچولو سونوگرافی نوشته بود و من از بیمارستان پیامبران که سونو گرافی مخصوص نوزادان داشت برات وقت گرفته بودم و با مامان ماتی بردیمت تا سونو رو انجام بدی خیلی کوچولو بودی مامانی ولی چاره ای نبود بایدمعلوم می شد رفلاکس معده داری یا نه؟ وقتی نوبتت شد روی تخت خوابوندمت و روی شکم کوچولوت ژل مالیدن از سردی ژل مور مورت شد و زدی زیر گریه ولی زود ساکت شدی .دکتر درجه رفلاکست رو 3 تشخیص داد و عدد 3 خیلی زیاد نبود و خفیف بود اما با این حال دکتر مقدادی برات داروی موتیلیوم تجویز کرد که البته داروی خوبی هم بود چون باعث می شد هم شیر خوب بخوری و هم راحت بخوابی. ...
15 شهريور 1392

حموم 10 روزگی آرشیدا

امروز 10 روزه شدم و مصادف بود با سالگرد ازدواج مامان و بابام من با مامان بزرگم رفتم حموم و کلی خوشگل شدم و امروز را جشن گرفتیم و همه دور هم بودیم و عمه بهناز و مامان ماتی و بابا حسن و آراد هم کنارمون بودند و خیلی خوش گذشت اینم عکس حمومم. ...
24 مرداد 1392

7 روزگی

عزیز دلم امروز 7 روزه شد  با مامان بزرگم رفتم حموم و کلی خوشگل شدم همه دور هم جمع بودیم من و بابایی و مامان ماتی و عمه بهناز و بابا حسن و مامان صدیقه و این روز را جشن گرفتیم  امروز جشن نام گذاری  هم بود و چون فردا آخرین مهلت گرفتن شناسنامه برای نوزاد بودامشب باید هر طوری بود نام مشخص میشد بین اسامی آرشیدا و آرشین و آوینا _آندیا و ویونا _وانیا بالاخره نام  آرشیدا (دختر آریایی از جنس خورشید) انتخاب شد امیدوارم دختر قشنگم از اسمی که برات انتخاب کردیم خوشت بیاد و راضی باشی خیلی به هممون خوش گذشت.   ...
23 مرداد 1392

سه روزگی آرشیدا

بعد از سه روز دکتر امروز رو بهم توصیه کرده بود که حتما حمام کنم و بدلیل داشتن بخیه تا قبل از سه روز اجازه نداشتم خودم و آرشیدا حموم کردیم و اینگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد و احساس شادابی کردم دیگه درد و سوزش هم نداشتم و همینجا جا داره از دکتر خوبم خانم امین زاده تشکر کنم که اینقدر دستش خوب بود که به جز شب اول که انگار زانوم رو به چونم دوخته بودن و شب دوم دیگه دردی نداشته و راحت بودم فقط دوست داشتم بخوابم و استراحت کنم انگار یکسال بود نخوابیده بودم و هنوز بدنم کوفته بود امروز شیرم هم اومد و من خیلی خوشحال بودم که می تونم نوزادم رو سیر کنم البته تا قبل از اومدن شیرم عمه بهناز زحمت می کشید و بهت شیر میداد و تو کوچولوی ناز هم از همون ر...
23 مرداد 1392

تغییراتی که در بدن بعد از زایمان صورت می گیرد

تغییرات در ساختاربدن بعد از زایمان . الان رحم از بچه خالی شده و جفت و کیسه آب هم که  بیرون آمده اند و الان رحم حول و حوش ناف هست تقریبا مثل هفته های 22 و23 بارداری. ولی مثل یک بادکنک  خالیه و هنوز توی شکم است و اگر شما طولانی مدت در جهت جاذبه زمین قرار بگیرید این بادکنک خالی امکان داره بیفتاد و درست سر جایش ( یعنی روی مثانه) قرار نگیرد. و وقتی  رحم سر جایش درست قرار نگیرد مثانه درست به جای خود بر نمی گردد و همینطور راست روده و از اینجاست که عوارض شروع می شود. یعنی بی اختیاری ادراری، درد، احساس سنگینی در قسمت پایین شکم. پس خانمی که زایمان کرد: 1- اگر زایمان طبیعی بوده، پس هوشیار است، به محض اینکه وارد ریکاوری...
22 مرداد 1392