آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

آخرین سونو گرافی

امروز من و مامان ماتی رفتیم سونوگرافی دم خونه تا سونو بیو فیزیکال که دکتر نوشته بود را انجام بدیم دکتر بعد از معاینه گفت همه چی خوبه و قدت49 و وزنت 750/2 بود وضعیتت سفالیک و 37 هفته از عمر جنینیت میگذشت و دکتر می گفت دخترتون خیلی با حجب و حیاست و سرش پایینه و من بازم خوشحال از اینکه تو سالم و سر حالی .دکتر امین زاده چون می خواستم طبیعی زایمان کنم بهم سه هفته دیگه وقت زایمان داده بود ومن که تا الان برام مثل برق گذشته بود این 3 هفته احساس می کردم خیلی طولانی خواهد گذشت دوست داشتم زودتر صورت ماهت می دیدم و همه چیز اون جور که دوست دارم پیش بره. وزنت در سونو گرافی کم بود ولی هنوز جا داشتی و تا سه هفته دیگه روزی 30 گرم وزنت میرفت بالا و احتمالا تا...
6 مرداد 1392

آمدن مامان ماتی به ایران

1392/4/25 مامان ماتی اومد ایران و کلی وسایل قشنگ برای دخترنازم آورده بود دوتا چمدون پر از لباس و وسایل نوزاد و از همه اینها که بگذریم ورودش به ایران چقدر باعث دلگرمی من شد ماه آخر بارداری بودم و خیلی خسته و حساس شده بودم وجود مادرم باعث تازگی و شادیم شد واقعا احتیاج داشتم که این روزهای آخر مامان کنارم باشه و همینطور هم شد.همین روزها بود که با کمک مامان و خاله منیر اتاق دخترم رو چیدیم به نظرم هیچی کم نداشت و همه چیز رو گرفته بودم و فقط بی صبرانه منتظر تولد مسافر کوچولومون بودیم. این هم عکسهایی از وسایل و اتاق دخترم. ...
26 تير 1392

اتاق آرشیدا خانم نازم

امروز کارگر گرفتم برای نظافت اتاق و دیزاین جدید اتاقی که قرار بود برای ورود دخترمون آماده بشه شکل سنتی داشت و حالا باید به کل همه چیزش تغییر می کرد اتاق این شکلی بود بعد از نظافت و چیدمان به این شکل در آمد . ...
1 تير 1392

هفته 35 بارداری

الان در هفته 35 بارداری هستم و دیگه توانم خیلی کم شده احساس سنگینی می کنم و مدام دوست دارم بخوابم و استراحت کنم حتی غذا پختن و آشپزی هم برام سخت شده .دختر قشنگم تو همچنان تکون زیاد می خوری و همین تکونهای تو هست که به مامان قدرت میده تا با سختی های این دوران کنار بیام و وقتی فکر می کنم که تا چند هفته دیگه در آغوش می گیرمت این سختی ها تبدیل به شیرینی می شه . تو دختر خوش قدمی خواهی بود و بسیار پر روزی و با اینکه هنوز به دنیا نیومدی از برکت وجودت زندگیمون روبراه شده. دیگه اتاقت چیده و آمادست عمه بهناز و مامان بزرگ خیلی تو چیدن اتاقت کمک کردن و فقط مونده لباسات که منتظر اومدن مامام ماتی هستیم که کلی لباس و وسایل خوشگل برات خریده و تهیه کرده .قورب...
20 خرداد 1392

هفته سی ام

سلام دختر قشنگم  الان 30 هفته از عمر جنینیت تو دل مامان می گذره خیلی شیطونی دخترم مدام تو دل مامان این ور و اون ور می ری و تکون می خوری و می خوای به مامان بفهمونی که تو هستی و داری رشد می کنی.مامان کم کم داره اتاقت آماده می کنه و مامان ماتی کلی وسایل خوشگل برات خریده و بیشتر از من و بابات اون منتظره به دنیا اومدنته .هنوز وقت نکردم اتاقت بچینم ولی تقریبا هر چیزی که مورد نیاز هست رو خریدم و بابایی قول داده که کمک کنه وسایلت رو بچینیم .هر وقت بابایی دست رو شکم مامان می ذاره تو عکس العمل نشون می دی و نوازشش بی جواب نمی مونه. خیلی دوستت داریم دختر قشنگم
14 خرداد 1392

خرید سیسمونی

من از 6 اردیبهشت با خاله منیر برای خرید سیسمونی اقدام کردیم البته همه چیز رو مامان ماتی از آمریکا می خرید و می آورد ولی من باید وسایل بزرگ رو از اینجا میخریدم مثل کالسکه و تخت و ......  برای خرید سرویس کالسکه به جمهوری رفتیم چند تایی پاساژ بود که وسایل نوزاد و کودک داشت همه رو دیدم و بعد هم به خیابان بهار رفتیم و چند مدل و رنگ انتخاب کردم و بعد از مقایسه قیمت و جنس بلا خره از جمهوری سرویس کالسکه که 9 تیکه بود شامل کریر ، کالسکه ، ساک حمل ،صندلی ماشین و ساک لباس و آغوشی ،صندلی غذا و روروئگ.. خریداری کردیم و من تخت نوزاد مناسب برای بغل تخت مادر رو هم گرفتم و به خونه برگشتیم زود خسته می شدم و بیشتر از 4 ساعت سر پا نمی تو نستم بیستم. هفته...
6 خرداد 1392

سونوی 4 بعدی

عزیز دلم دیروز رفتیم سونو گرافی و صورت نازت رو با بابایی دیدیم خیلی خوشگلی مامانی البته از همه مهمتر سلامتت بود که خدارو شکر همه چیزت سالم و خوب بود و هیچ مشکلی نداشتی گلم .خیلی شیطونی مدام بالا و پایین میرفتی و حرکت می کردی و یکی از دستات روی صورتت بود و هر کاری دکتر می کرد دستت رو بر نمی داشتی تا صورتت کامل پیدا بشه اما لپو بودی و لبات هم کوچولو بود قوربونت برم مامانی و بایایی دوست دارن زودتر صورت ماهتو ببینن وزنت 700 گرم و قدت 30 cm.
18 ارديبهشت 1392