آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

دخترم هدیه ای از جانب خدا

17 ماهگی

1393/10/21 12:35
نویسنده : شیدا و حسام
95 بازدید
اشتراک گذاری

آرشیدا دختر واقعا خوبیه و من به داشتن چنین فرزندی افتخار می کنم و بارها و بارها از  خدا سپاسگذارم .آرشیدا در حین شیطنت های زیادی که داشت خیلی خرابکارهم بود و تمام کاغذ دیواریهای اتاق ما و خودش رو تا غفلت می کردی می کند و من از دستش تمام درهای کابینت رو کش بسته بودم و چیزهای خطرناک و شکستنی رو از دسترسش دور نگه داشته بودم تا حین شیطنی آسیبی به خودش نزنه . اما اینقدر کارهاش و حتی شیطنت هاش شیرین بود که آدم دلش نمیومد دعواش کنه و در اوج شیطنت و خرابکاری یه معصومیتی در چهرش بود که نمی تونستی دعواش کنی. دو ست نداشتن خیلی محدودش کنم و مدام امر و نهی بکنم که این کار و بکن و این کارو نکن چون به قول روانشناس آرشیدا محیط رو باید کنترل کرد نه خود طفل رو و باید محیط رو در اختیار کودک قرار بدب نه کودک رو در اختیار محیط پیرامون خودش این امر باعث می شه که حس کنجکاوی طفل کنترل بشه و طفل باهوش تر و داناتر بار بیاد ممکنه این روش با روش گذشتگان ما مغایرت داشته باشه ولی در دنیای امروز و با بچه های امروز این روش ها کار ساز تره. در یک سنی مخصوصاً از یک تا دو سالگی کودک دنبال شناخت از طریق لمس کردن و مزه مزه کردن هستند و با آزاد گذاشتتن او در محیط خانه باید این فرصت روئ ایجاد کرد که تا به شناخت بهتر و بیشتر برسه. دنیای پیرامون کودک از نظر او عجیب و ناشناخته است و اگر ما از دریچه چشم او به اطرا ف نگاه کنیم درک رفتارهای کودک برایمان راحتتر است و دیگه بعضی از کارهای کودک که باعث عصبانیت و خشم ما می شود برایمان عادی و جالب است. محدودیت و منع کردن بی مورد مانع می شه تا کودکی پر انرژی و باهوش داشته باشیم.

کلماتی رو که آرشیدا تا این زمان به زبون میاره:

بس: بستنی

ش: شیر

بابا - مامان –  عمه – نه - داغ

هَم : غذا

اَل: الو کردن

اباس: وقتی دلش می خواد پارک بره این کلمه رو هی تکرار می کنه

تاب تاب: تاب

ایی: علی

عم: عمو

آد : آراد

آش : آرشیدا

لَفت: رفت

نی: نیست

بوز: بازی

به به: وقتی یه چیزی خوشمزست

بادک : بادکنک

بوب: توپ

دَدَ : گردش

ایب: سیب

قاقا : خوراکی

یوی: گربه

هاپ: هاپو

توتو: پرنده

جیز: داغ

اَد: وقتی می خواد کسی رو صدا کنه

هو هو : هیس ، ساکت

اوف: درد گرفتن

اَن: انار

مامان ماتی هم به ایران اومد و دوباره من و مامانی خوشحالیمون چند برابر شد.

اینجالباس بابا نوئل پوشیدم به مناسبت کریسمس

یک شب در رستوران غروب

من و بابایی

برج میلاد

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)